امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان و بابا

تعطیلات تابستانه امیرمحمد

  مهد کودک امیرمحمد تابستان هر سال به مدت یک هفته تعطیل . از قضا تعطیلات امسال مصادف شد با تعطیلات عید فطر . از اول تابستان که عزیز و بابابزرگ به کتالان (ییلاق) رفتند ما به دیدنشون نرفته بودیم . تصمیم گرفتم یک سفر یک هفته ای به اونجا داشته باشیم . این شد که 5 روز مرخصی گرفتم تا یک هفته ، شدید در خدمت پسر گلم در کتالان باشم . قرار شد با بابایی پنجشنبه بعد ازظهر راهی بشیم ولی متأسفانه  بابابزرگ ( بابای بابایی ) صبح پنجشنبه تصادف کرد و راهی بیمارستان شد و بابایی هم مراقبش بود . چون بودن ما در کنارشون کمکی براشون نبود به اصرار بابایی با دایی جون بهمن راهی کتالان شدیم . برای اولین بار در طی این سالها حدود 6 روز من و امیرمحمد تنها بدون ب...
27 مرداد 1392

یک روز با امیرمحمد در اداره ...

   چند وقتی میشد که به امیرمحمد قول داده بودم ببرمش اداره . پنجشنبه 10 مرداد مصادف با 23 ماه مبارک رمضان چون ساعت کاری به نسبت روزهای دیگه کمتر بود (9:30  لغایت 12:230 )امیرمحمد و به اداره بردم . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار شد . براش املت درست کردم تا گرسنه نمونه ولی زیاد نخورد گفت مامانی فقط چایی بده بخورم که گلوم درد نگیره . با هم راهی اداره شدیم . با ماشین آقای حسینی رفتیم .  بعد هم خانم غفاری به ما ملحق شد . جواب سلام همکارهامو خیلی آروم و با اخم میداد. تو ورودی اداره چلچله های مهاجرو که با جوجه هاشون  لونه کردIه بودن نشونش دادم .  به اتاقم که رسیدیم فوری گفت مامانی اجازه میدی با کامپیوترت بازی کن...
11 مرداد 1392

تولدتون مبارک مهزیار جون و کیانوش جون

   امیدوارم مهرنوش جون مامان مهزیار عزیز و ماندانا جون مامان کیانوش عزیز این پست و بخونن  . کد تایید تو بلاگفا برام باز نمیشه نمیتونم برای تولد گل پسرهاتون تبریک تولد بذارم . ولی هر روز به وبلاگهاتون سر میزنم و همه مطالبتونو دنبال میکنم .... شکفتن نوگلهای  زیبایتان در دشتی از یاسهای مهربانی با نجوای سیمین آبشاران تهنیت باد با آرزوی روشن ترین فرداها برای وجود نازنیشان از طرف امیرمحمد و مامانی                                 ...
31 تير 1392

افطاری خونه مادرجون

 جمعه افطار خونه مادر جون دعوت بودیم .در حال آماده شدن متوجه شدم امیرمحمد داره یه شعر جدید میخونه . گوش کنید و حالشو ببرین: http://pesarbala1387.persiangig.com/audio/920430.mp3        وقتی رسیدیم خونه مادرجون ایلیا مثل همیشه غیبش زد . با امیرمحمد به دیدن تلویزیون مشغول شدیم تا اینکه ایلیا پدیدار شد .امیرمحمد  آهنگ نازنین مریم و برای عمه جون مریم خوند همه براش دست و هورا زدند . تا افطار زمان زیادی مونده بود . بچه ها را سرگرم کردم. کی بلده شعر بخونه ؟؟ امیرمحمد شعر تیر ماه مهدکودک و خوند .   میوه های رنگارنگ این میوه های رنگارنگ       ...
30 تير 1392

مسابقه نی نی شکمو و کد 261 ...

 امیرمحمد با عکس زیر در مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده .  برای شرکت در قرعه کشی عدد     261 را فقط و فقط  یکبار به شماره    2000 808 0200   پیامک کنید ... امیرمحمد خیلی دوستتون داره                                                                &nb...
11 تير 1392
1